THE LIFE

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

ای که رویِ تو، بهشتِ دل و جان است مرا

ای که وصلِ تو ، مرادِ دل و جان است، مرا

چون مرادِ دل و جانم، تویی از هر دوجهان

از تو دل بَر نَکنم، تا دل و جان است مرا

می‌برم نام تو وَز تو نشان مییجویم

در رهِ عشق تو تا ، نام و نشان است مرا

دم ز مهر تو زنم ، تا زِحَیاتم باقی است

وصفِ حُسنِ تو کنم ، تا که زبان است مرا

من نه آنم که بخود   از تو بگردانم روی

می‌کشم جُور تو تا   تاب و توان است مرا

گرچه از چشم   نهانی تو   خیالِ رخ تو

روز و شب ، مونسِ پیدا و نهان است مرا

ز اندوه شوقِ تو و  مِحنَتِ هِجرِ تو مپرس

که دلِ غمزده جانا ، به چه سان است مرا

تو زمن فارغ و آسوده و هر شب تا روز

بر سرِ کویِ تو ، فریاد و فغان است مرا

دیده تا ، قامتِ چون سَروِ روانِ تو بدید

همه خونِ جگر از ، دیده روان است مرا

می‌کند رنگِ رخم ، از دلِ پُر زار بیان

خود درین حال ، چه حاجت به بیان است مرا؟

#سلمان_ساوجی

ما را در پیام رسان ایرانی سروش پلاس دنبال کنید
https://sapp.ir/life_m23

  • Mohammad

جانا حدیثِ حُسنَت  در داستان نگُنجد

رمزی ز رازِ عشقت   در صد زبان نگنجد

جولانگه جلالت   در کویِ دل نباشد

جِلوه‌گهِ جمالت  در چشم و جان نگنجد

سودایِ زُلف و خالت ، در هر خیال  ناید

اندیشه وصالت    جز در گُمان   نگنجد

در دل چو عشقت آمد ، سودایِ جان نَمانَد

در جان، چو مهرت افتد، عشقِ روان نگنجد

پیغامِ خستگانت، در کویِ تو    کِه آرد

کانجا ز عاشقانت   بادِ وزان نگنجد

دل کز تو بوی یابد   در گُلسِتان نپوید

جام کز تو رنگ گیرد، خود در جهان نگنجد

آن دم  که عاشقان را   نزد تو بار باشد

مسکین کسی که آنجا   در آستان نگنجد

بَخشای بر غریبی   کز عشق می‌نَمیرد

وانگه در آشیانت ، خود یک زمان نگنجد

جان داد دل که‌روزی ، در کوت  جای یابد

نشناخت او که آخر   جایِ چنان نگنجد

آن دم که با خیالت، دل را  ز عشق گوید

عطار اگر شود جان   اندر میان نگنجد

#عطار

ما را در پیام رسان ایرانی سروش پلاس دنبال کنید
https://sapp.ir/life_m23

  • Mohammad

ای پاسخِ گرامیِ   امن یجیب ها

تعجیل کن به خاطرِ ما ناشکیب‌ها

چشمِ جهان به چشمه‌ی دستانِ سبزِ توست

جاری شو از وَرایِ  فراز و نشیب ها

تکلیفِ انتقام شهیدان به دوش کیست؟

خونِ مسیح مانده به رویِ  صلیب ها !

برخیز و بَزم شب‌زدگان را به هم بزن

ای آشنا به  نُدبه و اشک غریب ها

تعجیل کن به خاطر صدها هزارچشم

ای پاسخ گرامی امن یجیب ها !

 

#نغمه_مستشار_نظامی

السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)

ما را در پیام رسان ایرانی سروش پلاس دنبال کنید
https://sapp.ir/life_m23

  • Mohammad

دَردیست دردِ عشق ، که هیچش طبیب نیست

گر دردمندِ عشق بنالد   غریب نیست

دانند عاقلان که مجانینِ عشق را

پروایِ قولِ ناصح‌وُ پَندِ ادیب نیست

هر کو شراب عشق نخورده‌ست‌وُ دُردِ دَرد

آنست کز حیاتِ جهانش نصیب نیست

در مُشک و عود و عَنبر و امثالِ طیبات

خوشتر ز بوی دوست دگر هیچ طیب نیست

صید از کمندِ اگر بِجَهَد  بوالعجب بُود

ور نه  چو در کمند بمیرد   عجیب نیست

گر دوست واقفست که بر من چه می‌رود

باک از جفایِ دشمن‌وُ جُورِ رقیب نیست

بِگِریست چشمِ دشمنِ من بر حدیثِ من

فضل از غریب هست‌وُ وفا در قریب نیست

از خندهِ گل   چنان به قفا اوفتاده باز

کو را خبر ز مشغله عندلیب نیست

سعدی ز دستِ دوست شکایت کجا بری

هم صبر بر حبیب که صبر از حبیب نیست

 

#سعدی

 

ما را در پیام رسان ایرانی سروش پلاس دنبال کنید
https://sapp.ir/life_m23

  • Mohammad

آمد دی ،

        خیالِ تو

                گفت مرا

                      که غم مخور

گفتم ،

      غم نمی‌خورم

                ای غمِ تو

                          دوایِ من

 

با ستم‌و جفا خوشم ،گرچه درونِ‌آتشم

چونکِ‌تو سایه‌افکنی‌بر سرم‌ای‌همای‌من

 

#مولانا

 

ما را در پیام رسان ایرانی سروش پلاس دنبال کنید
https://sapp.ir/life_m23

  • Mohammad

ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ

ﺷﺒﯿﻪ ﯾﮏ ﺁﻫﻨﮓ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻗﺪﯾﻤﯽ

ﺩﺭ ﺁﺭﺷﯿﻮ ﺭﺍﺩﯾﻮ

ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻥ

ﺑﮕﻮ ﮐﻪ می‌خواهی ﻣﺮﺍ ﺑﺸﻨﻮﯼ...

 

#ﺁﺯﺍﺩ_ﻧﻮﺭﻭﺯﻯ

  • Mohammad

لاله رخا ،سمن برا، سرو روانِ کیستی

سنگ‌دلا، ستم‌گرا، آفتِ جانِ کیستی

تیر قدی ،کمان‌کِشی ،زُهره‌رُخی‌ و مَهوَشی

جانت فدا که بس خوشی ، جان و جهانِ کیستی

از گلِ سرخ رسته‌ای ، نرگسِ دسته بسته‌ای

نرخِ شکر شکسته‌ای، پسته دهان کیستی

ای تو به دلبری #سَمَر، شیفتهٔ رخت قمر

بسته به کوه بر کمر، موی میان کیستی

دام نهاده می‌روی، مست ز باده می‌روی

مشت گشاده می‌روی ،سخت کمانِ کیستی

شهد و شکر لبان تو ،جمله جهان از آنِ تو

در عجبم به جان تو تاخود از آن کیستی

 

#خاقانی

#سَمَر = #افسانه

با تشکر از #persian_gulf بابت پیشنهاد شعر

 

ما را در پیام رسان ایرانی سروش پلاس دنبال کنید
https://sapp.ir/life_m23

  • Mohammad

من نمی دانم
ـ و همین درد مرا سخت می آزارد ــ
که چرا انسان، این دانا
این پیغمبر
در تکاپوهایش :
- چیزی از معجزه آن سو تر -
رَه نبرده‌ست به اعجازِ محبت ،
چه دلیلی دارد؟

چه دلیلی دارد
که هنوز
مهربانی را نشناخته است ؟
و نمی داند در یک لبخند ،
چه شگفتی‌هایی پنهان است !

من بر آنم که در این دریا
خوب بودن - به خدا - سهل ترین کارست
و نمی دانم
که چرا انسان،
تا این حد،
با خوبی
بیگانه است.
و همین درد مرا سخت می آزارد !


#فریدون_مشیری

 

ما را در پیام رسان ایرانی سروش پلاس دنبال کنید
https://sapp.ir/life_m23

  • Mohammad